جبلی

/jabali/

مترادف جبلی: اصلی، ذاتی، طبیعی، غریزی، فطری، نهادین

برابر پارسی: سرشتی، نهادی

معنی انگلیسی:
natural, inborn, built-in, innate, instinctive

لغت نامه دهخدا

جبلی. [ ج َ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به جبل که به معنی کوه است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کوهی. کوهستانی. مقابل سهلی : میان حبشه و یمن دریائی است بزرگ و به یمن شهرهای بسیار است وخوشتر از همه جهان است زیرا که هم جبلی است و هم بحری و هم بری است و هم سهلی. و شهر هست که بر سر کوه است و شهر که در زیر کوه است... ( ترجمه طبری بلعمی ). و بیرون از این نواحی بسیار دارد، هم سهلی و هم جبلی [ شعب بوان ]. ( فارسنامه ابن البلخی ص 147 ).

جبلی. [ج ِ ب ِل ْ لی ] ( ع ص نسبی ) خلقی. طبیعی. ( از آنندراج ). منسوب به جِبِلَّه. همچنانکه طبیعی منسوب به طبیعة است یعنی ذاتی است و در اثر اعمال فطرة یا باریتعالی در بدن بوجود آمده است. ( از اقرب الموارد ). طبیعی. خلقی. ذاتی. اصلی. ( ناظم الاطباء ). فطری. سرشتی. نهادی. غریزی. گهری. گوهری. مقابل اکتسابی. لدنی. طبعی : مالداری را شنیدم... ظاهر حالش به نعمت دنیا آراسته و خست نفس جبلی در وی همچنان متمکن که... ( گلستان ). || پیدایش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || کنایه از خنزیر جبلی. ( دزی ). خوک وحشی. خوک بری. || نوعی خرما. ( دزی ).

جبلی. [ ج َ ب َ ] ( اِخ ) حسن بن علی. و این نسبت به بلاد جبل است. ( از منتهی الارب ).

جبلی. [ ج َ ب َ ] ( اِخ ) امام ، بدیعالزمان ، سید عبدالواسعبن عبدالجامعبن عمربن ربیع غرجستانی جبلی.از شعراء کرام و ادیبان والامقام روزگار غزنویه و آل سلجوق است. وی از خاندانی علوی بود و در غرجستان ولادت یافت و به همین سبب به جبلی تخلص مینمود. عوفی در تذکره خویش مقام او را چنین میستاید: ادیب جبلی که جبل فضل و هنر بود و بر آسمان بزرگی اختر انور، ادیبی بود کامل و اریبی فاضل ، عرصه فضل او را وسعتی تمام بود از آن عبدالواسع نام بود، و فناء فصاحت او فساحتی داشت ، و بنان بیان او سماحتی و گفته های او همه دُرّ ناسفته است. هیچکس بدان منوال نسج فضلی نتوانست بافت و هیچ سوار میدان بیان گرد جواد قریحت او شتافت. او در علوم زمان خاصه علوم ادب کسب کمال کرد و در طریقه شاعری قدم گذاشت و در این فن سرآمد اقران شد و شیوه مخصوصی اختراع فرمود. روزگاری در هرات بکسب کمالات کوشید و مداحی سلطان سنجر نمود و چندی در غزنین در خدمت سلطان بهرامشاه بن مسعود بود. دیگر از ممدوحان وی یکی طغرل تکین بن محمد است که در سال 490 هَ. ق. بر خوارزم استیلا یافت ، و دیگری ارسلان شاه بن کرمانشاه از سلاجقه کرمان و غوریان و جز آنان بوده اند. در دربار سنجر احترام خاص یافت و مورد علاقه مخصوص سلطان قرار گرفت و در سال 555 هَ. ق. درگذشت و بعضی جز این نیز گفته اند. درباره سبک وی چنین میتوان گفت : جبلی از جمله پیشروان بزرگ تغییر سبک سخن در اواسط قرن ششم و از کسانی است که در سخن او شعر به لهجه عمومی زمان که در آن وقت آمیزش بیشتری با زبان عربی حاصل کرده بود، نزدیک شد. قدرت طبع و مهارت وی در شاعری سبب شد که به کلام آراسته مصنوع و افزودن پیرایه های لفظی بر زیورهای معنوی توجه بسیار کند و در اشعار خود به موازنه و مماثله و ترصیع و تعدید و لف و نشر و امثال آنها عنایت خاصی داشته باشد. و غزل زیر که بگفته عوفی مزاج نسیم شمال دارد و از مهب فضل و افضال او متنسم شده است و در بستان قریحت او متبسم گشته ، اکثر آن مرصع است و موازنه ، مؤید این مدعا است :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عبد الواسع بدیع الزمان بن عبد الجامع بن عمدان بن ربیع غرجستانی شاعر ایرانی ( ف. ۵۵۵ ه. ق ) از خاندان علوی در غرجستان ولادت یافت و در علوم زمان مخصوصا علوم ادبی کسب کمال کرد و در شاعری ممتاز شد . سپس بمدح شاهان عصر از غوریان و سلجوقیان و غزنویان پرداخت . از ممدوحان وی طغرل تکین بن محمد است که در ۴۹٠ ه. ق . بر خوارزم استیلا یافت دیگر بهرامشاه بن مسعود غزنوی است که عبد الواسع در آغاز شهرت خود چهار سال در دستگاه او بسر برد و چون بهرامشاه از سنجر استمداد کرد و سنجر بیاری او در ۵۱٠ بغزنین لشکر کشید عبد الواسع بخدمت او پیوست و چندی در درگاه او اقامت داشت و مورد علاقه سلطان بود . شعر او بلهجه عمومی زمان - که تا آنگاه با زبان عربی آمیزش بیشتری یافته بود - نزدیک شد . وی بکلام آراسته مصنوع و پیرایه های لفظی و زیور های معنوی توجه بسیار داشته . جبلی در شعر عربی هم دست داشت دیوان او در تهران بطبع رسیده .
کوهی، کوهستانی، منسوب به جبله، طبیعی، فطری وذاتی
( صفت ) طبیعی ذاتی اصلی فطری .
از اطبای اندلس

فرهنگ معین

(جِ بِ لِّ ) [ ع . ] (ص نسب . ) ذاتی ، فطری ، غریزی .

فرهنگ عمید

کوهی، کوهستانی.
طبیعی، فطری، ذاتی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جَبُّلی، محمد بن علی بن ابراهیم ملقب به ابوالخطاب (د ۴۳۹ق/۱۰۴۷م)، ادیب، شاعر و محدث.
نسب او به جَبُّل، شهری میان نعمانیه و واسط در نزدیکی بغداد می رسد. وی بیش تر عمر خود را در بغداد به سر برد و به همین سبب برخی نسبت بغدادی نیز به او داده اند. جبلی در شمار شاعران نامدار سدۀ ۵ ق بوده است. استماع حدیث وی در جوانی راهی شام شد و از کسانی چون ابوالحسین اخی تبوک استماع حدیث کرد. ملاقات با ابوالعلاء معرّی در مَعَرّة النُعمان بود که با ابوالعلاء معرّی (۳۶۳-۴۴۹ق) ملاقات کرد و در قصیده ای او را مدح گفت؛ ابوالعلاء نیز در پاسخ، وی را ستود. سمعانی می گوید: حسین بن عبد الملک این قصیده را در اصفهان برای من خوانده است. درگذشت گویا جبلی پس از بازگشت به بغداد نابینا شد و تا هنگام مرگ در همان جا زیست. مدح بزرگان وی در بغداد بزرگانی چون ابوالقاسم هبة الله بن علی (۳۶۵-۴۰۳ق)، پـدر ابن ماکولا ــ که مدتی چند وزارت بغداد را بر عهده داشت ــ و ابوعبد الله حسین ابن ماکولا (۳۶۸-۴۴۷ق) عموی ابن ماکولا، قاضی القضات بغداد را مدح کرد خطیب بغدادی بر بسیاری از اشعار وی اطلاع داشته، و حتی از او استماع حدیث کرده، و به روایت از جبلی یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله آورده است. مذهب جبلی در روزگاری می زیست که در آن اختلافات دینی و فرقه ای به اوج خود رسیده بود و درگیری میان خلفای عباسی با ایرانیان، و خلفای مصر و نفوذ قرمطیان و فاطمیان در دمشق و حلب از سوی دیگر، اوضاع را آشفته ساخته بود؛ در چنین احوالی برخی وی را رافضی متعصب دانسته اند نام وی در هیچ یک از کتب رجالی امامی دیده نشده است. تبحر در شعر و نظم جبلی شاعری نازک طبع و سخنرانی فصیح بود و در شعر و نظم تبحر داشت. ابن ماکولا نیز او را آگاه به نحو و لغت دانسته است. از ویژگی های ادبی شاعر، دلنشینی و روانی اشعار او ست. آثار دیوان شعرش تنها اثری است که می توان به آن اشاره کرد و به گفته ثعالبی وی آن را با خط خودش به شیخ ابوبکر قهستانی تقدیم کرد. همو قطعه هایی شامل ۲۷ بیت از اشعار وی را برگزیده است که در مضامینی چون تهنیت گویی و مدح اخلاق نیک، بزرگ منشی و... سروده شده است ابن تغری بردی نیز دو بیت از اشعار وی را نقل کرده است. گویا دیوان جبلی تا سمرقند نیز رفته بود، چه، خوارزمی شارح دیوان ابوالعلا، ادعا می کند در این شهر، دیوان شاعر را در دست داشته، و قطعه ای از آن را حفظ کرده بوده است. فهرست منابع (۱) ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م. (۲) ثعالبی، عبد الملک، تتمة الیتیمة، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۵۳ق. (۳) خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتاب العربی. (۴) زرکلی، اعلام. (۵) سمعانی، عبد الکریم، الانساب، به کوشش عبد الرحمان بن یحیی معلمی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م. (۶) شروح سقط الزند، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م. (۷) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، کوشش، س ددرینگ، ویسبادن، ۱۹۷۴م. (۸) علیمی، عبد الرحمان، المنهج الاحمد، به کوشش محمد محیی الدین عبد الحمید و عادل نویهض، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م. (۹) کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۷م. (۱۰) مدرس، محمد علی، ریحانة الادب، تبریز، ۱۳۶۹ش. (۱۱) یاقوت، بلدان.

جدول کلمات

طبیعی ، ذاتی

مترادف ها

inherence (اسم)
چسبیدگی، ذاتی بودن، جبلی، اصلیت، لزوم ذاتی

inherency (اسم)
چسبیدگی، ذاتی بودن، جبلی، اصلیت، لزوم ذاتی

innate (صفت)
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد

natural (صفت)
ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی

inborn (صفت)
ذاتی، نهادی، موروثی، درون زاد، جبلی، فطری

inbred (صفت)
ذاتی، جبلی، فطری، غریزی

inwrought (صفت)
گل دار، جبلی، از تو کارکرده، نقشه دار

essential (صفت)
اصلی، عارضی، واقعی، فرض، ذاتی، اساسی، ضروری، عمده، واجب، لاینفک، بسیار لازم، اساسی ذاتی، جبلی

فارسی به عربی

ضروری , طبیعی , فطری
( جبلی (جابعللی ) ) غریزی

پیشنهاد کاربران

آن چیز که در نهاد و خمیر مایه ی انسان بصورت فطری، ذاتی و خدادادی قرار دارد، سرشت، طبع، ذات، طبیعی، فطری، خدادادی.

بپرس