جبسین

لغت نامه دهخدا

جبسین. [ ج َ / ج ِ ] ( معرب ، اِ ) گچ را گویند که بدان خانه سفید کنند و معرب جصین است. ( آنندراج ). شاروق. کج. ( از دزی ). هو حجرالجص صفایحی ابیض مشف و اذا احرق ازداد لطافة. ( مقاله ٔثانیه از کتاب ثانی قانون ابوعلی چ طهران ص 175 ).
در مخزن الادویه بفتح جیم ضبط کرده و چنین آرد: به فارسی آنرا سنگ گچ نامند. ماهیت آن سنگی است رخو سریعالتفنبت و ذوطبقات که به آسانی از روی هم جدا گردد. سه قسم میباشد یکی سفید براق صفایحی. و داود ضریر انطاکی گفته است که این فی الحقیقه طلقی است که نضج کامل نیافته و بعضی گفته اند زیبق است که غالب آمده بر آن اجزاء ترابیه و متحجر گشته و این را اسفیداج جاسین نامند. و دوم سرخ رنگ حجری و سیوم غیرصفایحی و غیربراق و این حجر گچ است که پخته کوبیده گچ از آن میسازند. بدترین آن سرخ آن است و بالجمله طبیعت اقسام آن در سیوم سرد و خشک و بعضی در اول چهارم خشک گفته اند. افعال و خواص آن : قابض و مقوی و ضماد آن با سرکه ملصق و ملزق جراحات و مغری و حابس خون جاری از اعضا و محلل ورم و ترهل و استسقا و امراض الرأس.طلای آن مفرداً و با سفیدی تخم مرغ و غبار آسیا جهت قطع سیلان خون و با سرکه بر پیشانی جهت حبس رعاف و باگل ارمنی و عدس و لحیةالتیس و آب مورد و سرکه جهت حبس رعاف العین : طلای آن با سفیدی تخم مرغ جهت رمد دموی و منع ریختن مواد بچشم و با آب گشنیز جهت رفع باد سرخ و اورام ملتهبه مجرب و از خواص آن ، آن است که چون با روغن زیتون و اندک بوره و شبت یمانی بسایند و بر کتابت و نوشته جات بمالند زائل گرداند و بر جامها و فرشها باعث قلع چرک و چربی آن است. و طلای آن بر بواسیر جهت رفع آن مؤثر است. مضار آن : آشامیدن آن کشنده است بخناق و خشکی دهان و قولنج و تریاق آن آشامیدن ماءالعسل و اشیای لعابی و عصاره خطمی تر و تازه و ملوکیه. پس آشامیدن ربع درهم سقمونیا در جلاب و حب النیل و قی فرمودن اگر سجح عارض گردد و بمعالجه آن پردازند و در اکثر اعراض و تداوی نیز مانند اسفیداج و قویتر از آن است و سفیدآب جساسین در جمیع افعال قویتر از همه اقسام و بغایت قابض و رادع و جامع و مجفف است.( از مخزن الادویه ). و در مفردات ابن بیطار چنین آمده است : جبسین همان جص و جص همان جبسین است و آن سنگ سست و براقی است که سفید و سرخ و مختلط دارد و قسم اخیر را افریقایی گویند. جبسین الفرانین و آن از ابدان سنگی زمین است. رجوع بمفردات ابن بیطار عربی و ترجمه صیدنه و کلمه صفائحی در لغت نامه شود. از سموم است. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

[ معر. ] (اِ. ) = جیبسین : گچ ، حبص .

فرهنگ عمید

=گچ

پیشنهاد کاربران

بپرس