جبس

لغت نامه دهخدا

جبس. [ ج ِ ] ( ع ص ) کندخاطر. افسرده دل. گران روح. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || فاسق. || بددل. || ناکس. || هیچکاره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) بچه خرس. || کج. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، اَجباس ، جُبوس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). و رجوع به دزی شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گچ جص
افسرده دل

پیشنهاد کاربران

بپرس