جبر کردن


معنی انگلیسی:
to use force

لغت نامه دهخدا

جبر کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جبران کردن. تلافی کردن. نقص و زیان مادی یا معنوی را برطرف کردن : بر حالت ببخشید و کسر حالت را بتفقدی جبر کرد. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

جبران کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس