جبخ. [ ج َ ] ( ع مص ) گردانیدن کعبتین در دست بوقت قمار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) اجباخ. مکانهاست که درختهای خرما دارد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و در شعر زیر بمعنی سنگها است :
ان الجرامق ترجو ان تدس لکم
بین الثدیخ ضباعاً بین اجباخ.طرفه ( از اقرب الموارد ).