جبح

لغت نامه دهخدا

جبح. [ ج َ ] ( ع اِ ) خانه زنبورکه در وی شهد نهد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جای کوزانگبین که انگبین در آن کنند. ( مهذب الاسماء ). ج ،اَجبُح و اَجباح. ( منتهی الارب ). || ( مص ) انداختن قوم کعبتین را تا ببینند که کدام از این ها فائز بمطلب است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

جبح. [ ج ُ ]( ع اِ ) خانه زنبور که در آن شهد نهد. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). جَبح. رجوع به جَبْح شود. ج جِباح. ( دزی ج 1 ). || چوب پنبه. ظاهراً معنی اصلی همین است و معنی دیگر از این مأخوذست. ( دزی ج 1 ).

جبح. [ ج ِ ] ( ع اِ ) خانه زنبور که در آن شهد نهد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). موضع مگس انگبین در کوه. جَبح. جُبح. رجوع به این دو کلمه شود.

فرهنگ فارسی

خانه زنبور که در وی شهد نهد

پیشنهاد کاربران

بپرس