جبابره
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) جمع حبار . ۱- گردنکشان طاغیان . ۲- شجاعان دلاوران . ۳- پادشاهان مستبد سلاطین با عظمت و جبروت .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
" پیش از این در میان ملوک عصر و جبابره روزگار پیش چون پیشدادیان و کیان و اکاسره و خلفا رسمی بوده است که مفاخرت و مبارزت بعدل و فضل کردندی".
چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی مقاله اول حکایت دهم
... [مشاهده متن کامل]
جباره در معنای: پادشاه. سرکش. سخت دل و بی رحم. کشنده ی ناحق بخشم. مرد بلندبالای قوی. متکبری که غیر را بر خود حقی ننهد.
چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی مقاله اول حکایت دهم
... [مشاهده متن کامل]
جباره در معنای: پادشاه. سرکش. سخت دل و بی رحم. کشنده ی ناحق بخشم. مرد بلندبالای قوی. متکبری که غیر را بر خود حقی ننهد.