جباء

لغت نامه دهخدا

جباء. [ ج ُب ْ با ] ( ع ص ، اِ ) بددل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). || نوعی از تیر. ( منتهی الارب ) ( برهان ) ( آنندراج ). || زن مکروه منظر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

جباء. [ ج َب ْ با ] ( ع اِ ) سر شاخ گاو. || ( اِ، ص ) زن پست سرین. || زن پست سینه و پست پستان. || زن باریک ران. || ناقة جباء؛ ناقه کوهان بریده. ( منتهی الارب ).

جباء. [ ج َ ب َءْ ] ( اِخ ) دهی است به یمن. ( منتهی الارب ). کوهی است به یمن نزدیک جند و گویند قریه ای است بیمن و ابن حائک آرد: قریه یا شهری است معافر را. ( از معجم البلدان ) ( از مراصدالاطلاع ).

جباء. [ ج ُب ْ ب َءْ ] ( ع ص ، اِ ) بددل. || نوعی از تیر. ( منتهی الارب ).

جباء. [ ج َ ب َءْ ] ( اِخ ) دهی است بیمن. ( از منتهی الارب ). کوهی نزدیک یمن و گفته اند دهی است به یمن. ( معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس