جب ء

لغت نامه دهخدا

جب ء. [ ج َب ْءْ ] ( ع اِ ) سماروغ سرخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سماروق سرخ. ( آنندراج ). || پشته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || چاهک در زمین که آب در آن گرد آید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، اَجْبُوْءٌ. جِبَاَةٌ. جَباءَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) بددلی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || برجستن شمشیر از زخم گاه و کار نکردن آن. || بازایستادن. || ناخوش داشتن. || برآمدن. ناگهان برآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ناگهان بیرون آمدن افعی و کفتار و کلاکموش از لانه خود. || پنهان شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( قطرالمحیط ). || فروختن مَغرَه را که گل سرخ باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( قطر المحیط ). || کج کردن گردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

جب ء. [ ج َب ْءْ ] ( ع اِ ) سماروغ سرخ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || پشته. || چاهک در زمین که آب در آن گرد آید. ج ، اَجْبُؤ، جِبَاءة، جِباة. || ( مص ) بازایستادن. || ناخوش داشتن. برآمدن و ناگهان برآمدن. || پنهان شدن. || فروختن جباء ( مقلوب جأب ). مغزه. رجوع به جأب شود. || کج کردن : جباء عنقه ؛ کج کرد گردن را. || برجستن شمشیر از زخم گاه و کارگر نشدن جباء السیف ؛ برجست شمشیر از زخم گاه وکار نکرد و همچنین است جباء البصر. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس