جایگیر شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مقررشدن. استوار شدن. مستقر شدن. جاگیر شدن. || محترم بودن. درمقام عالی بودن. ( ناظم الاطباء ). - جایگیر شدن در دل کسی ؛ مورد پسند او شدن. محبوب او شدن. - جایگیر شدن در دماغ کسی ؛ فکر او را بخود مشغول داشتن. - جایگیر شدن سخن در دل کسی ؛ باور او شدن. پذیرفته وی گشتن : چو گشت این سخن بر دلش جایگیر بفرمود تا پیش او شد دبیر.