جای گزین شدن


معنی انگلیسی:
displace, ensconce, pitch, locate, replace, settle, supplant, to supersese or replace

لغت نامه دهخدا

جای گزین شدن. [ گ ُ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) جای گزین چیزی شدن. بدل شدن. جانشین آنچیز شدن. قائم مقام شدن. بجای چیزی قرار گرفتن : وقتی که استخر از آبادی افتاد، شیراز جایگزین آن شد. ( یادداشت مؤلف ). این برنامه جایگزین برنامه قبلی است.

فرهنگ فارسی

بدل شدن

مترادف ها

tabernacle (فعل)
جایگزین شدن

فارسی به عربی

معبد

پیشنهاد کاربران

بپرس