جای کردن. [ ک َدَ ] ( مص مرکب ) تصمیم گرفتن. عازم شدن : پس اهریمن بدکنش رای کردبدل کشتن جانور جای کرد.فردوسی. || منزل گزیدن : در آن صحن بهشتی جای کردندملک را بارگه بر پای کردند.نظامی.جاودان قصر تعالیت چنان باد که مرغ نتواند که بر آن جای کند غیرهمای.سعدی.