جای فلان خالی

لغت نامه دهخدا

جای فلان خالی. [ ی ِ ف ُ ] ( جمله دعایی ) جای فلان پیدا. جان فلان سبز. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
عمریست که شد دیدن روی تو خیالی
چون نقش نگین در نظرم جای تو خالی.
مرتضی قلیخان ( از بهار عجم ) ( آنندراج ).
جایت ای پروانه خالی کامشب از ناز و نیاز
در میان ما و جانان خوش حکایتها گذشت.
محسن تأثیر ( ایضاً ).
یک سینه ندیدیم که بی داغ تو باشد
ای آتش سوزان همه جا جای تو خالیست.
امتی ( ایضاً ).
دگر امشب کجا رفتی بقربان سر و پایت
که جای سینه گرمست خالی بودن جایت.
قزلباش خان امید ( ایضاً ).
خزان رسید وحریفان نشسته اند بخاک
بجز شراب که جایش ببوستان خالی است.
محمدقلی سلیم ( ایضاً ).
رجوع به جای فلان پیدا و جان فلان سبز، شود.

پیشنهاد کاربران

جای فلان پیدا. [ ی ِ ف ُ پ َ ] ( جمله اسمیه ) این کلام در غیبت شخصی که حاضر نباشد و دل ، حاضر بودنش خواهد، گویند. ( بهارعجم ) ( آنندراج ) . برای کسی گویند که غایب باشد. ( ناظم الاطباء ) . جای فلان خالی. جای فلان سبز. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . و برای تیمن بیشتر جای فلان پیدا مستعمل است. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بطرز تازه قسم یاد میکنم صائب
که جای طالب آمل در اصفهان پیداست.
صائب ( از آنندراج ) .
زود رفتی ز در میکده بیرون فیاض
از تو در مجلس این دردکشان جا پیداست.
عبدالرزاق فیاض ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) .
رجوع بجای فلان خالی و جای فلان پیدا شود.

بپرس