جای ساختن

لغت نامه دهخدا

جای ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) مهیا ساختن جای را. جای فراهم کردن. تمهید : و او را پسری بود ماچین نام ، شایسته ، پدر را گفت من خود نیز جای سازم تا زمین بر شما فراخ گردد، پس برفت و بزمین ماچین قرار گرفت و آن حدود آباد کرد. ( مجمل التواریخ والقصص ص 99 ).

فرهنگ فارسی

مهیا ساختن

جدول کلمات

,,,

پیشنهاد کاربران

جای ساختن ؛ جای گزیدن :
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای.
فردوسی.
- || جای ساختن ؛ جای دادن :
ز شادی ساختش بر فرق خود جای
که شه را تاج بر سر به که در پای.
نظامی ( خسرو و شیرین ) .