جای ساختن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
جای ساختن ؛ جای گزیدن :
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای.
فردوسی.
- || جای ساختن ؛ جای دادن :
ز شادی ساختش بر فرق خود جای
که شه را تاج بر سر به که در پای.
نظامی ( خسرو و شیرین ) .
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای.
فردوسی.
- || جای ساختن ؛ جای دادن :
ز شادی ساختش بر فرق خود جای
که شه را تاج بر سر به که در پای.
نظامی ( خسرو و شیرین ) .