جای درنگ ؛ جای ماندن. محل توقف. جای ایستادن.
- || مناسب توقف و ایستادگی :
ز باره فراوان ببارید سنگ
بدانست کآن نیست جای درنگ.
فردوسی.
از ایران چو گشتاسب آمد به جنگ
ندید ایچ ارجاسپ جای درنگ.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
چنین گفت با نامداران جنگ
که ما را کنون نیست جای درنگ.
فردوسی.
ابا ویژگان ماند وامق به جنگ
نه روی گریز و نه جای درنگ.
عنصری.
- || مناسب توقف و ایستادگی :
ز باره فراوان ببارید سنگ
بدانست کآن نیست جای درنگ.
فردوسی.
از ایران چو گشتاسب آمد به جنگ
ندید ایچ ارجاسپ جای درنگ.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
چنین گفت با نامداران جنگ
که ما را کنون نیست جای درنگ.
فردوسی.
ابا ویژگان ماند وامق به جنگ
نه روی گریز و نه جای درنگ.
عنصری.