جای داشتن. [ ت َ] ( مص مرکب ) شایسته بودن. سزاوار بودن : دم شمشیر تو اعجاز مسیحا داردخضر گر کشته تیغ تو شود جا دارد.( ارمغان آصفی ).|| ظرفیت داشتن. وسعت داشتن. گنجایش داشتن.
واقع بودنجای داشتن ؛ مقیم بودن :بزرگان و پیغمبران خدایهمه برزمین داشتستند جای. اسدی.مقر داشتن ؛ جای داشتن. قرارگاه داشتن :خنک روز محشر تن دادگرکه در سایه عرش دارد مقر. سعدی ( بوستان ) .+ عکس و لینک