جای جائی بچه تابان چون زهره و ماه
بچه سرخ چو خون و بچه زرد چو کاه.
منوچهری.
|| پی درپی. متوالیاً. بدفعات : باز گفت این سخن خطا گفتم
جای جای آفرین چرا گفتم.
نظامی.
در بخشهای جدا از هم :بر سرت جای جای موی سپید
نه ز غدر سپهر کین توز است.
خاقانی.
|| بجای ِ. در مقام ِ. در عوض ِ : گلبن چو برج جوزا گشتست ، گل بر او
بشکفت ، جای جای سماک و عوا شده ست.
ناصرخسرو.