لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
سخن زشت، وقاحت، جاکشی، زناء
حصول، جاکشی، تحصیل چیزی، دلالی محبت
پیشنهاد کاربران
قوادگی. [ ق َوْ وا دَ / دِ ] ( حامص ) قرمساقی. || زن جلبی. ( ناظم الاطباء ) .
معنی اصطلاح - > پااندازی
دلالی محبت؛ جاکشی
مثال:
اسمش را عوض کرده اند و یک کلاه شرعی هم سرش گذاشته اند، اما درواقع همان پااندازی است.
دلالی محبت؛ جاکشی
مثال:
اسمش را عوض کرده اند و یک کلاه شرعی هم سرش گذاشته اند، اما درواقع همان پااندازی است.
دلالی محبت