جاکشو

لغت نامه دهخدا

جاکشو. ( اِ ) دانه ای باشد از عدس بزرگتر و پوست آن سیاه و روشن و شفاف و لغزنده و نرم بود. و آن را در داروهای چشم بکار برند و جاکسو با سین بی نقطه هم درست است . ( برهان ). و باشین و بای فارسی بهتر است. که چاکهای چشم را چون بر آن بپاشند از چرک و ریم پاک کند. ( آنندراج ) :
ای خاک درگهت را آثار چاکشو.
فخری ( از آنندراج ).
در مصرع بالاجاکشو با جیم فارسی آمده است. رجوع به چاکشو شود. مؤلف آنندراج گوید: جاکسو لغت هندی است نه پارسی و به پارسی آن حبه را چشمیزک گویند و تشمیزج معرب آن است و آن را چشمک چشوم نیز گویند و به عربی حبةالسودا نامند. ( آنندراج ). دانه ای بود سیاه و گرد در میان کافور دارند تا کافور نگدازد. || چشم زده. ( نسخه ای از لغتنامه اسدی ) :
چشم بی شرم تو گر روزی برآشوبد ز درد
نوک خارش جاکشو باد ای دریده چشم و کون.
منجیک.

پیشنهاد کاربران

بپرس