جاویش
لغت نامه دهخدا
جاویش. ( اِخ ) عبدالعزیز. او راست کتاب : غنیةالمؤدبین فی الطرق الحدیثة للتربیة و التعلیم. این کتاب در 1321 هَ.ق. درمطبعةالشعب بطبع رسیده است. ( از معجم المطبوعات ).
جاویش. ( اِخ ) سلیمان بن خلیل بن بطرس ملقب به جاویش اللبنانی که در بیروت میزیسته است. او راست کتاب : «التحفةالسنیة فی تاریخ القسطنطنیة». این کتاب در 1873 و 1887 م. در بیروت بطبع رسیده است. ( از معجم المطبوعات ).
جاویش. ( معرب ، اِ ) معرب چاووش : و دخل بغداد [ مؤیدبن عطاف آلالوسی الشاعر الادیب ] فی ایام المسترشد فصار جاویشاً. ( یادداشت مؤلف ازمعجم الادباء ج 7 ص 199 س 18 ). در دزی چنین آمده : جاویش یا جاووش لغت ترکی است. جمع آن جاویشیه است. در مصر در زمان ممالیک جاویشیه ها 40 تن بودند که جزو سربازان بشمار میرفتند و بسبب جرأت و جلادت خود امتیازی داشتند و رسم بر این بود که هنگام حرکت سلطان در مواقع رسمی پیشاپیشش آواز میخواندند. اینان بدو دسته تقسیم میشدند و هر یک ترجیعی میخواند که با آنچه دیگری تکرار میکرد اختلاف داشت. || صاحب منصبی که درجه پائین داشته و مأموریتهای مختلفی به وی داده میشد. ( از دزی ج 1 ). و رجوع به چاوش و چاووش شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید