جاورد

لغت نامه دهخدا

جاورد. [ وَ ] ( اِ ) خاری باشد سفیدرنگ. ( شرفنامه منیری ) ( برهان ) ( آنندراج ). جاوز. بعربی ثُغام. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). سپیدخار. درمنه سپید. رجوع به جاوزد شود.

جاورد. [ ] ( اِخ ) از رستاق خوی. ( از تاریخ قم ص 118 در نسخه اصلی «فاورد» است ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) قسمی خار سفید رنگ ثغام .
از رستاق خوی

فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) قسمی خار سفید رنگ ، ثغام .

فرهنگ عمید

خار، نوعی خار سفید، سپیدخار، درمنۀ سپید.

پیشنهاد کاربران

بپرس