جاورد. [ وَ ] ( اِ ) خاری باشد سفیدرنگ. ( شرفنامه منیری ) ( برهان ) ( آنندراج ). جاوز. بعربی ثُغام. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). سپیدخار. درمنه سپید. رجوع به جاوزد شود.جاورد. [ ] ( اِخ ) از رستاق خوی. ( از تاریخ قم ص 118 در نسخه اصلی «فاورد» است ).