جاودانی

/jAvdAni/

مترادف جاودانی: پایا، دیرینگی، سرمدی، نامیرا

متضاد جاودانی: میرایی، ناپایایی

معنی انگلیسی:
dateless, endless, immortal, perpetual, undying, eternal

لغت نامه دهخدا

جاودانی. [ وِ ] ( ص نسبی ) ابدی. سرمدی. همیشگی. خالد. مخلد. مؤبد. دائمی. جاوید :
چنین است رسم سرای سپنج
نمانی در او جاودانی مرنج.
فردوسی.
خرد زنده جاودانی شناس
خرد مایه زندگانی شناس.
فردوسی.
رئیس مؤبد علی محمد
کز ایزد بقا خواهمش جاودانی.
منوچهری.
و هر کس از این درخت بخورد جاودانی در بهشت ماند. ( قصص الانبیاء ص 19 ).
ادبار من ار شود نهانی
اقبال تو باد جاودانی.
نظامی.
مقیم جاودانی باد جانش
حریم زندگانی آستانش.
نظامی.
مرا بمرگ عدو جای شادمانی نیست
که زندگانی ما نیز جاودانی نیست.
سعدی.

فرهنگ فارسی

سرمدی و دائمی

فرهنگ عمید

پاینده، پایدار، همیشگی.

جدول کلمات

بقا

مترادف ها

perennial (اسم)
جاودانی

eternity (اسم)
ابدیت، ابد، بقاء، سرمد، ازلیت، جاودانی، بی زمانی

perpetuity (اسم)
دوام، ابد، پایایی، بقاء، جاودانی

فارسی به عربی

ابدی , خلود

پیشنهاد کاربران

ابدیت
نکته قابل توجه در کلمه جاودانی، ابدی و ازلی بودن در معنی آن است. چنانکه می تواند ازلی بودن و ابدی بودن را با هم پوشش معنایی دهد.
بی زوالی . [ زَ ] ( حامص مرکب ) حالت بی زوال . جاودانگی . خلود : اختر عشق را بطالع من صفت بی زوالی افتاده ست . خاقانی .
همیشگی
پی پایان
عدن
همیشگی
بقا
جاوید
ابدی
چیزی که از بین نمی رود

بپرس