جاهلانه. [ هَِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) بنادانی. از روی جهالت : از روی جهل ندانم که چه کار جاهلانه کرده ام. ( منتخب قابوس نامه ص 39 ). خدای از تو طاعت بدانش پذیرد مبرپیش او طاعت جاهلانه.
ناصرخسرو.
خالقی کو اختر و گردون کند امر و نهی جاهلانه چون کند.