جانگداز

/jAngodAz/

مترادف جانگداز: جانگزا، رقت آور، روان سوز، روح گداز، فجیع، مولم

متضاد جانگداز: روح نواز

معنی انگلیسی:
disastrous, excruciating, heart-rending, heartbreaking, painful, sad, sorrowful, agonizing

لغت نامه دهخدا

جانگداز. [ گ ُ ] ( نف مرکب )هرچه روح را بگدازد. و ناتوان و عاجزکننده و سست و ضعیف نماینده و تلف کننده. ( ناظم الاطباء ) :
بی خدمت تو خود نتوانم سه روز بود
کاین هجر جانگدازتر آید مرا ز سیل.
سوزنی.
کند خواجه بر بستر جانگداز
یکی دست کوتاه و دیگر دراز.
سعدی.
ضرب دشمن اگرچه باضرر است
زدن دوست جانگدازتر است.
مکتبی.
سموم قهر جانسوزش جانگداز ارباب بغی و طغیان. ( حبیب السیر جزء 4 ج 3 ص 322 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- گدازند. جان و روان آنچه روان را ملول سازد. ۲- ناتوان کننده عاجزکننده سست کننده .
هر چه در قلب نفوذ کند

فرهنگ معین

(گُ ) (ص فا. ) گدازنده جان ، بسیار دردناک .

فرهنگ عمید

آنچه روح و روان را ملول و افسرده کند، دردناک، ناتوان کننده: کند خواجه بر بستر جان گداز / یکی دست کوتاه و دیگر دراز (سعدی۱: ۶۵ ).

مترادف ها

piteous (صفت)
دلسوز، رقت انگیز، جانگداز، رقت بار

heart-rending (صفت)
غم انگیز، دل ازار، دلگیر، جانگداز، جانسوز

پیشنهاد کاربران

جانگداز: تلف کننده، ناتوان کننده
( ( کند خواجه بر بستر جانگداز
یکی دست کوتاه و دیگر دراز ) )
بزرگوار در بستر مرگ، یک دستش را می کشد و دست دیگرش را جمع می کند.
( ( در آن دم ترا می نماید بدست
...
[مشاهده متن کامل]

که دهشت زبانش ز گفتن ببست ) )
در آن لحظه وی به وسیله ی دست هایش با تو صحبت می کند. چرا که اضطراب و خوف مرگ زبانش را بسته است.
( ( که دستی به جود و کرم کن دراز
دگر دست کوته کن از ظلم و آز ) )
که یک دستت را به بخشش و سخاوت دراز کن. و دست دیگرت را از ستم و زیاده خواهی کوتاه کن.

دردناک
سینه سوز

بپرس