جانکاه

/jAnkAh/

مترادف جانکاه: جانسوز، جانگداز، جگرخراش، دلخراش، دلگداز، رنج آور، مولم

متضاد جانکاه: جان پرور

لغت نامه دهخدا

جانکاه. ( نف مرکب ) آنکه جان را بکاهد. ( آنندراج ). هرچه جان را بکاهد و روح را خسته کند. دلگیر. جگرسوز. مولم. ( ناظم الاطباء ). مقابل جانفزا :
گرفته سرشان سرسام و جسمشان ابرص
ز سام ابرص جانکاه تر بزهر جفا.
خاقانی.
- غمی جانکاه ؛ اندوهی جانفرسای و جانسوز.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- آنکه جان را بکاهد. ۲- آنکه روح را خسته کند. ۳- مولم رنج آور .

فرهنگ معین

(ص فا. ) بسیار رنج دهنده .

فرهنگ عمید

آنچه روح و روان را بیازارد، رنج دهنده.

پیشنهاد کاربران

مرگ جانکاه:دق
رنج دهنده

غم انگیز - غم جانفرسا - غم جانسوز وبی نهایت سنگین وبسیار سرسام اور

بپرس