جانشین شدن


معنی انگلیسی:
double, commute, displace, replace, substitute, succeed, supersede, supplant

مترادف ها

displace (فعل)
تبعید کردن، جابجا کردن، جانشین شدن، جای چیزی را عوض کردن

surrogate (فعل)
جانشین شدن، قائم مقام شدن، وکیل شدن

heir (فعل)
جانشین شدن، اری بردن

inherit (فعل)
جانشین شدن، به می رای بردن، واری شدن، از دیگری گرفتن، مالک شدن

supersede (فعل)
لغو کردن، جانشین شدن، جایگزین چیز دیگری شدن

فارسی به عربی

رث , وریث
( جانشین(چیزی )شدن ) ازح

پیشنهاد کاربران

بپرس