جانسوز

/jAnsuz/

مترادف جانسوز: جانکاه، جانگداز، جگرسوز، دلخراش، دلگداز، سوزناک

معنی انگلیسی:
heart-rending, tragic, doleful, heart-rending

لغت نامه دهخدا

جان سوز. ( نف مرکب ) جان سوزاننده. روان سوزنده. آنچه یا آنکه جان را بسوزاند. آنکه یا آنچه جان را آزرده سازد :
دولتت جاوید بادا کز جلال
جاه تو جانسوز اعدا دیده ام.
خاقانی.
تو با تریاک و من با زهر جانسوز
ترا آنروز و آنگه من بدین روز.
نظامی.
و ازتیر سحر و ناوک جانسوز جگرخور مظلومان... سپهر. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 143 ).
که شنید این ره جانسوز که فریاد نکرد.
حافظ.
کرا گویم که با این درد جانسوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد.
حافظ.
سموم قهرجانسوزش جان گداز ارباب بغی و طغیان. ( حبیب السیر جزء4 از ج 3 ص 322 ).

فرهنگ فارسی

سوزاننده جان، سوزناک، آنکه یا آنچه جان راسوزاند
جان سوزاننده

فرهنگ عمید

آن که یا آنچه جان را بسوزاند، سوزناک.

مترادف ها

heart-rending (صفت)
غم انگیز، دل ازار، دلگیر، جانگداز، جانسوز

پیشنهاد کاربران

جان سوز
به کسی گفته میشه که در راه خیر ودر راه خدا کاری رو انجام میده که در اون راه اذیت میشه
سوزناک

بپرس