آن ترک که یافت منصب جانداری
یک لحظه نمی شکیبد از دلداری
گفتم دل من نگه نمی داری ؟ گفت
جان داری را چه کاربا دلداری ؟
امام فخرالدین خطاط هروی ( از حاشیه برهان چ معین از لباب الالباب ج 1 ص 248 و 351 ).
صاحب بریدی براهبر داد و جانداری بی باک را فرمود. ( سندبادنامه ص 32 ).
اگر کندرای است در بندگی
ز جان داری افتد به خر بندگی.
سعدی.
یار دلدار من ار قلب بدینسان شکندببرد زود بجانداری خود پادشهش.
حافظ.
|| حیوة. زندگانی. ( ناظم الاطباء ). جان داشتن. دارای جان بودن. رجوع به جان داشتن شود.