جانبدار

/jAnebdAr/

مترادف جانبدار: حامی، طرفدار، هوادار

متضاد جانبدار: مخالف

معنی انگلیسی:
partial

لغت نامه دهخدا

جانب دار. [ ن ِ ] ( نف مرکب ) حمایت کننده. امدادکننده. اعانت کننده. ( از بهار عجم ). طرفدار. مددکار. دستگیر. یاور. وکیل. حامی. ( ناظم الاطباء ) :
جانب خود را فروباید گذاشت
هر کرا دیدیم جانب دار تست.
طالب آملی ( از بهار عجم ).

فرهنگ فارسی

مددکار، حمایت کننده، طرفدار، حمایت، طرفداری
( صفت ) حمایت کننده امداد کننده طرفدار.

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) حمایت کننده ، طرفدار.

فرهنگ عمید

طرفدار، حمایت کننده.

واژه نامه بختیاریکا

پَریُو

مترادف ها

sympathizer (اسم)
موافق، طرفدار، همدرد، جانبدار، غمخوار

partial (صفت)
طرفدار، نا تمام، بخشی، جزئی، غیر منصفانه، طرفدارانه، متمایل به، قسمتی، پاره ای، جانبدار، علاقمند به

فارسی به عربی

جزیی

پیشنهاد کاربران

بپرس