جانب دار. [ ن ِ ] ( نف مرکب ) حمایت کننده. امدادکننده. اعانت کننده. ( از بهار عجم ). طرفدار. مددکار. دستگیر. یاور. وکیل. حامی. ( ناظم الاطباء ) : جانب خود را فروباید گذاشت هر کرا دیدیم جانب دار تست.طالب آملی ( از بهار عجم ).
sympathizer (اسم)موافق، طرفدار، همدرد، جانبدار، غمخوارpartial (صفت)طرفدار، نا تمام، بخشی، جزئی، غیر منصفانه، طرفدارانه، متمایل به، قسمتی، پاره ای، جانبدار، علاقمند به