نخسب با تو بدل بازی اندر آمده ام
چو دل نماند تن دردهم بجانبازی.
سوزنی.
زآنکه ترک کار چون نازی بودنازکی درخورد جانبازی بود.
مولوی.
- جانبازی کردن : جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم.
مولوی.
اگر برقص درآئی تو سرو سیم اندام نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی.
سعدی.
دوستان را دلنوازی کن که جانبازی کنندآشنا کن باز را کو خود همی داند شکار.
ابن یمین.