جاناجان. ( ص مرکب ، ق مرکب ) تنها بجان. فقط جان. جان تنها نه مال و منال : سعد در آن مصاف شکسته آمد و جاناجان از دست ایشان خلاصی یافت ترکان عراق جمله ممالک او بدست گرفتند و... ( تاریخ طبرستان ). || بخاطر جان. برای حفظ جان : و از بامداد تا نیم روز جنگی جاناجان کردند. ( رشیدی ).