من همان گویم کان لاشه خرک
گفت و میکند بسختی جانی.
رشید وطواط.
خصم در جان کندن آمد چون چراغ زان فواقش در دهان آمد برزم.
خاقانی.
صد عمر گران آید جان کندن عالم راتا زین فلکت جنسی دلدار پدید آید.
خاقانی.
طلبکار گوهر که کانی کندبه پندار امید جانی کند.
نظامی.
چون نمردی گشت جان کندن درازمات شودر صبح ای شمع طراز.
مولوی.
مرد غرقه گشته جانی میکنددست را در هر گیاهی میزند.
مولوی.
زر از معدن بکان کندن برآید و از دست بخیل به جان کندن برنیاید. ( گلستان ).یاد لب تو در دل غمگین بود مرا
جان کندن از فراق تو شیرین بود مرا.
جمالی دهلوی ( از ارمغان آصفی ).
|| رنج بسیار تحمل کردن. رنج و تعبی بسیار بردن برآوردن مقصودی را. با کمال کره کاری کردن یا چیزی دادن. کره نمودن بسیار در پرداختن مالی یا اعمال عملی. بصعوبت و با کمال اکراه کردن کاری را : و پریان همه شب آمدندی و جان می کندندی و هیچ نتوانستندی کردن. ( اسکندرنامه نسخه نفیسی ).اراقیت تا وقت صبح جان میکند و البته فرصت نمی یافت.( اسکندرنامه نسخه نفیسی ).رومه سوزی مژه برمیکنی از نادانی
ای بهرکندن و هر سوختنی ارزانی.
جان کن ای کور و جگر سوز و سخن نیکو گوی
مژه و رومه چه کردند در این نادانی.
سوزنی.
چون ز پس هزار سال اهل دلی نیاورداینهمه جان چه میکند دور برای آسمان.
خاقانی.
بیا گو شب ببین کان کندنم رانه کان کندن ببین جان کندنم را.
نظامی.
به امید تو این کان می کنم من بیا بنگر که چون جان میکنم من.
نظامی.
نقل ست که جمال موصلی عمری خون خورد و جان کند و مال و جاه بدست آورد و بذل کرد بسیار سعی کرد تا در محاذات روضه خواجه انبیاء علیه السلام یک گور جایگاه یافت. ( تذکرةالاولیاء ).- امثال :
جان کندن از سگان جهنم دریغ نیست ؛ یعنی بد نفس و موذی را همیشه در شکنجه روزگار بودن و احوال به عسرت گذشتن درخور و سزاوار است. ( بهار عجم ) ( آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...