جان پروری. [ جام ْ پ َرْ وَ ] ( حامص مرکب ) عمل آنکه یا آنچه جان را می پروراند. روحپروری. روان پروری : وزین شیوه سخنهایی برانگیخت که از جان پروری با جان درآمیخت.
نظامی.
شکر ریخت مطرب برامشگری کمر بست ساقی بجان پروری.
نظامی.
گر او شاه عالم شد از سروری منم شاه خوبان بجان پروری.