جان ملکم
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
سرلشکر سر جان مَلکُم ( به انگلیسی: Sir John Malcolm ) ( دارای نشان شوالیهٔ حمام و نشان شیر و خورشید ) ( ۲ مه ۱۷۶۹ – ۳۰ مه ۱۸۳۳ ) افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، دیپلمات، تاریخدان و سیاست مدار بود. او در سالهای آغازین قرن نوزدهم بارها از سوی کمپانی برای بستن پیمان نامه های سیاسی و بازرگانی به دربار قاجار فرستاده شد.
... [مشاهده متن کامل]
سر جان ملکم سیاستمدار بریتانیایی در بازدید از تخت جمشید بر روی سنگ کاخ دروازه کشورها یادگاری نوشت. او که سفیر امپراتوری بریتانیا در دربار فتحعلی شاه بود، برای نوشتن و تالیف کتاب تاریخ ایران، از ارتش بریتانیا ۵ سال مرخصی گرفت.
سر جان ملکم در سال ۱۷۶۹ به دنیا آمد. وی ۹ برادر و ۶ خواهر داشت. جان چهارمین پسر جُرج ملکُم، کشاورزی تهی دست بود که در اسکادل ( از شهرهای مرزی اسکاتلند و انگلستان ) به همراه همسرش مارگارت پاسلی زندگی می کرد. پدربزرگ جان به نام رابرت ملکم کشیش بود اما پسرش نتوانسته بود راه او را ادامه بدهد چون در گفتار مشکل داشت. جرج ملکم به دلیل اجاره بهایی که برای زمین کشاورزی اش می داد به شدت دچار مشکل مالی بود.
در سال ۱۷۸۱ یعنی وقتی جان دوازده سالش بود، دایی اش او را به لندن برد و به مدرسه سپرد اما می خواست سریعاً او را به ارتش ملحق کند. در نهایت موفق شد و جان در ۱۶ آوریل ۱۷۸۳ با کشتی ای به نام بازبریج وارد شهر مدرس هندوستان شد.
او توانست در طول پنجاه سال بعد در کمپانی هند شرقی به جایگاهی عالی دست یابد. او در کودکی بسیار پُر شور و شوق بود و این روحیه را تا پایان عمر به همراه داشت به طوری که همیشه علاقه مند به ورزش های میدانی و بازی بود. اما پشت این ظاهر خروشان، نیروی فکری جدی و استعدادی قابل توجه برای حکومت گری قرار داشت.
جان ملکم در سال ۱۷۸۳ در چهارده سالگی با درجه ستوان دومی به ارتش کمپانی هند شرقی بریتانیا در مدرس آمد. هنگامی که جان ملکم به هند رسید ارتش کمپانی هند شرقی سرگرم جنگ با تیپو سلطان بود. یگانی که وی در آن بود نیز برای جنگ با نیروهای تیپو سلطان رهسپار شدند. پس از چند سال که در چارچوب نیروهای انگلیسی به شکست دادن هندیان بومی پرداخت، با سر جان کن ناوِی و گرام مرسر آشنا شد. از آن زمان بر آن شد که با زبان های بومی درباری به ویژه فارسی آشنا شود.
او یازده سال در این نیرو خدمت کرد و سپس ناچار شد برای بازیابی تندرستی خود یک سال به بریتانیا بازگردد. در سال ۱۷۹۵ در جایگاه آجودان ژنرال سِر آلورد کلارک به هند بازگشت و درگرفتن دماغه امید نیک با وی همراهی کرد. جان ملکم در روند جنگ انگلستان و میسور در سال ۱۷۹۹ در قالب نیروهای کمکی حیدرآباد خدمت کرد و سپس در نقش دبیر کمیسیون آشتی که دولت تازه میسور را ساخت کار کرد. کمی دیگر در همان سال، لرد مورنینگتون فرمانفرمای هندوستان ( که در آینده مارکیز ولزلی خوانده شد ) او را به سرپرستی یک گروه دیپلماتیک به ایران فرستاد.
... [مشاهده متن کامل]
سر جان ملکم سیاستمدار بریتانیایی در بازدید از تخت جمشید بر روی سنگ کاخ دروازه کشورها یادگاری نوشت. او که سفیر امپراتوری بریتانیا در دربار فتحعلی شاه بود، برای نوشتن و تالیف کتاب تاریخ ایران، از ارتش بریتانیا ۵ سال مرخصی گرفت.
سر جان ملکم در سال ۱۷۶۹ به دنیا آمد. وی ۹ برادر و ۶ خواهر داشت. جان چهارمین پسر جُرج ملکُم، کشاورزی تهی دست بود که در اسکادل ( از شهرهای مرزی اسکاتلند و انگلستان ) به همراه همسرش مارگارت پاسلی زندگی می کرد. پدربزرگ جان به نام رابرت ملکم کشیش بود اما پسرش نتوانسته بود راه او را ادامه بدهد چون در گفتار مشکل داشت. جرج ملکم به دلیل اجاره بهایی که برای زمین کشاورزی اش می داد به شدت دچار مشکل مالی بود.
در سال ۱۷۸۱ یعنی وقتی جان دوازده سالش بود، دایی اش او را به لندن برد و به مدرسه سپرد اما می خواست سریعاً او را به ارتش ملحق کند. در نهایت موفق شد و جان در ۱۶ آوریل ۱۷۸۳ با کشتی ای به نام بازبریج وارد شهر مدرس هندوستان شد.
او توانست در طول پنجاه سال بعد در کمپانی هند شرقی به جایگاهی عالی دست یابد. او در کودکی بسیار پُر شور و شوق بود و این روحیه را تا پایان عمر به همراه داشت به طوری که همیشه علاقه مند به ورزش های میدانی و بازی بود. اما پشت این ظاهر خروشان، نیروی فکری جدی و استعدادی قابل توجه برای حکومت گری قرار داشت.
جان ملکم در سال ۱۷۸۳ در چهارده سالگی با درجه ستوان دومی به ارتش کمپانی هند شرقی بریتانیا در مدرس آمد. هنگامی که جان ملکم به هند رسید ارتش کمپانی هند شرقی سرگرم جنگ با تیپو سلطان بود. یگانی که وی در آن بود نیز برای جنگ با نیروهای تیپو سلطان رهسپار شدند. پس از چند سال که در چارچوب نیروهای انگلیسی به شکست دادن هندیان بومی پرداخت، با سر جان کن ناوِی و گرام مرسر آشنا شد. از آن زمان بر آن شد که با زبان های بومی درباری به ویژه فارسی آشنا شود.
او یازده سال در این نیرو خدمت کرد و سپس ناچار شد برای بازیابی تندرستی خود یک سال به بریتانیا بازگردد. در سال ۱۷۹۵ در جایگاه آجودان ژنرال سِر آلورد کلارک به هند بازگشت و درگرفتن دماغه امید نیک با وی همراهی کرد. جان ملکم در روند جنگ انگلستان و میسور در سال ۱۷۹۹ در قالب نیروهای کمکی حیدرآباد خدمت کرد و سپس در نقش دبیر کمیسیون آشتی که دولت تازه میسور را ساخت کار کرد. کمی دیگر در همان سال، لرد مورنینگتون فرمانفرمای هندوستان ( که در آینده مارکیز ولزلی خوانده شد ) او را به سرپرستی یک گروه دیپلماتیک به ایران فرستاد.