جان لرزیدن. [ ل َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از به نشاط آمدن. بجنبش آمدن دل. به تبش افتادن دل : همی بخندد از تو دل که بس با زیب و فرهنگی همی بر تو بلرزد جان که بس بی عیب و همتایی.جمال اصفهانی ( از ارمغان آصفی ).