جان فرسا. [ ف َ ] ( نف مرکب ) جانفرسای. جانفرساینده : اگرچه رنج غربت جانفرسا است اما تفرج بلدان و مشاهده غرائب جهان راحت افزا بود. ( کلیله و دمنه ). آه جانفرسا اگر در سینه نشکستی مرا اینکه جان فرسودم از آه آسمان فرسودمی.
خاقانی.
رجوع به جانفرسای شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) جان فرسانده عذاب دهند. روح .
فرهنگ معین
( جانفرسا (ی ) ) (فَ ) (ص فا. ) جان فرساینده ، خسته کننده .
فرهنگ عمید
۱. خسته کننده. ۲. دردناک.
پیشنهاد کاربران
خسته کننده، کسل کننده، یک نوع صفت است که به معنی عذاب دهنده هم می شود.