جان شستن

لغت نامه دهخدا

جان شستن. [ ش ُ ت َ ] ( مص مرکب ) مجازاً روح را تابناک ساختن. روان را از خوی زشت مهذب ساختن :
جان را بعلم شوی که مرجان را
علم ای پسر مبارک صابون است.
ناصرخسرو.
گرد او گر طواف خواهی کرد
جان بشوی از پلیدی عصیان.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

روانرا از خوی زشت مهذب ساختن

پیشنهاد کاربران

بپرس