جان سپردن

لغت نامه دهخدا

جان سپردن. [ س ِ پ ُ دَ ] ( مص مرکب ) مردن. موت. ( مجموعه مترادفات ص 325 ). مردن. حیات سپردن. ( بهار عجم ) :
چنین بود رأی جهان آفرین
که او جان سپارد بتوران زمین.
فردوسی.
چو بسپردم من اندر تشنگی جان
مباد اندر جهان یک قطره باران.
( ویس و رامین ).
ای غافل از آنکه مردنی هست
و آگه نه که جان سپردنی هست.
نظامی.
آمد بگوش من خبر جان سپردنش
جانم ز راه گوش برون شد بدان خبر.
خاقانی.
مرد محسن لیک احسانش نمرد
تا نپنداری بمرگ او جان سپرد.
مولوی.
یکی تشنه می گفت و جان می سپرد
خنک نیک بختی که در آب مرد.
سعدی.
یارب هلاک من مکن الا بدست او
تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود.
سعدی ( بدایع ).
من تشنه جان سپردم آنگه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را.
سعدی.
بسیری مردن به که به گرسنگی جان سپردن. گلستان.
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مردن موت .

فرهنگ معین

(سَ یا سِ پُ دَ ) (مص ل . ) مردن .

دانشنامه عمومی

جان سپردن ( فرانسوی: L'Arme à gauche ) که در کشورهای انگلیسی زبان، با عنوانِ اسلحهٔ دیکتاتور اکران شد، یک فیلم جنایی به کارگردانی کلود سوته است که در سال ۱۹۶۵ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به لینو ونتورا، سیلوا کوشچینا و لئو گوردون اشاره کرد.
عکس جان سپردن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

با کمال احترام در پیشگاه والای ادیبان و شاعران و حکیمان و عارفان پارسی زبان، از دیدگاه فردی من تقسیم موجودات به جاندار و بی جان در اصل و ریشه یک گمراهه روی بنیادی بوده و می باشد بلکه زنده و غیر زنده. زیرا جان خدای حقیقی و واقعی پیوسته و تجزیه ناپذیر می باشد و فقط یک وظیفه یا نقش عمده و اصلی را عهده دار است و آن نقش عبارت است از بخشیدن دائمی حیات یا زندگی. برخلاف بینش و باور ادیان ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و به ویژه مسیحیت و اسلام، نه روح و نه روان خدای حقیقی و واقعی هیچکدام منشاء حیات یا زندگی نمی باشند بلکه بهمراه ماده فقط وظیفه یا نقش خمیرمایه ساختاری را بازی میکند، به این معنا که جسم، کالبد، تن و یا بدن موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی، فقط مادی نمی باشد بلکه تثلیثی یعنی مادی - روانی - روحی. این سه جنبه غیر قابل تفکیک یا جدائی از همند بلکه از قابلیت یا استعداد تبدیلات متقابل بهمدیگر برخوردارند و آنهم همیشه به دو روش ؛ یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. ساکن این تمپل، معبد، سرا، کوخ گلی، کلبه ی محزون تثلیثی ادیبان و شاعران و عارفان و متکلمین و فقیهان و عارفان دینی منجمله بقیه موجودات زنده، روح القدوس یا روح مقدس نمی باشد بلکه نفس مجرد یا من نباتی و حیوانی و انسانی، که هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از یک نقطه تجزیه ناپذیر و بسیط یا ساده بی بعُد هندسی در نفس مجرد یا من واحد و بیکران خدای حقیقی و واقعی. موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی دارای جان های انفرادی نیستند، طوریکه در لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر ( یا مرطوب شدن بذر ) بصورت یک ذره از بیرون به آن بپیوندد و در لحظه مرگ تن یا بدن از آن به بیرون بپرد و مانند یک پرنده رها شده از قفس به اصطلاح تنگ خاکی جهان به اصطلاح مادی و فانی و گذرا را عجولانه یا شتابان ترک کند و بسوی جهان به اصطلاح معنوی و باقی و جاودانه، سبک بالانه پرواز نماید. در بارگاه، درگاه و یا پیشگاه خدای حقیقی و واقعی ملقب به خداوند متعال، حق تعالی، سبحان، عزّ و جلّ و جلال هو امیدواریم که جان های شیرین اموات یا مردگان در طی این پرواز ها در در طول راه های هوائی و فضایی ( بین این دنیای فیزیکی در اینجا و آن دنیای استعلایی یا متافیزیکی در آنجا ) مانند کاکانوس مصریان و یونانیان؛ عنقای ابن عربی ؛ سیمرغ زالی - رستمی - عطاری - قافی و ققنوس نیمایی طعمه باز ها، شاهین ها، عقاب ها و کرکس ها نگردیده بوده باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

چه خوش سروده روزی یا شبی ابوالقاسم فردوسی حکیم و حماسه سرای بزرگ توس که به قول خود بسی رنج برده یا کشیده دران سال سی / تا عجم را زنده کند بدان پارسی/:
هان ای بندگان ایزد منان یا جان و خرد! شما را به الله سوگند میازارید موران را که دانه کش اند/
که مانند عبدالله خان حجازی و خودتان هرکدام یک جان دارند و جان های شیرین شان خوش اند/؟
یا اینکه :
میازار موری را که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

بپرس