جان سپاری. [ س ِ ] ( حامص مرکب ) عمل جان سپار. جان دهی. جان دادن. فداکاری : با اسوباران اردشیر کوخشش و کارزار و جانسپاریهای سخت کردند. ( کارنامه اردشیر ص 19 س 10 ).ما از پی تو بجان سپاری با خصم خودت چراست یاری.نظامی.هر کس بمصاف در سواری مجنون بحساب جان سپاری.نظامی.بود بیماری شب جان سپاری زبیماری بتر بیمارداری.نظامی.