جان در یک قالب. [ ن ِ دَ ی َ / ی ِ ل ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کمال محبت و اخلاص که به اتحاد و یگانگی کنند و در عرف یکجان و دو قالب گویند لیکن مستشهد آن یافته نشده. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). عاشق پاک. ( ناظم الاطباء ). دوست یگانه. دوست خالص مخلص :
پشت و روشان است یکجان چون ورقهای کتاب
همنشینانی که با هم جان در یک قالب اند.محسن تأثیر ( از بهار عجم ) ( آنندراج ).
پشت سر یاری که باشد رسم او بیگانگی
پیش رو چون حرف مدغم جان در یک قالب است.محسن تأثیر ( از بهار عجم ) ( آنندراج ).