جان در تن کسی کردن. [ دَ ت َ ن ِ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از زندگانی دادن. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) : میکند جان در تن امید لعل باده نوش روی آتشناک خون مرده می آرد بجوش.صائب ( از بهار عجم ).