جان خواه. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) خواهنده جان. آنکه یا آنچه خواستار جان باشد. گیرنده جان : تیغ جانخواه تو عزرائیل را گوید بجنگ کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر.
سوزنی.
جان خواه تو بس شگرف یار است جان دادن تو عظیم بار است.
نظامی.
رجوع به جان خواستن شود. || ( اِ ) اسم محبوب. ( آنندراج ).