جان جهان

لغت نامه دهخدا

جان جهان. [ ن ِ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطابی است بمعشوقه :
بس بناگوش چو سیماکه سیه شد چو شبه
آن ِتو نیز شود صبر کن ای جان جهان.
فرخی.
بگشای بشادی و فرّخی
ای جان جهان آستین خی
کامروز بشادی فرارسید
تاج شعرا خواجه فرّخی.
فرخی.
|| روان عالم. روح جهان. آنکه قوام جهان بدو بسته است :
مظهر لطف ازل روشنی چشم امل
جامع علم وعمل جان جهان شاه شجاع.
حافظ.
خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد
آنکه می زیبد اگر جان جهانش خوانی.
حافظ.

فرهنگ فارسی

خطابیست بمعشوقه

پیشنهاد کاربران

خدا جان جهان نیست بلکه پیوسته ترین بُعد وی می باشد و هیچ نقش و وظیفه دیگری را عهده دار نمی باشد غیر از بخشیدن زندگی. به این معنا که کالبد تثلیثی مادی - روحی - روانی از لحظه بسته شدن نطفه ( و یا مرطوب شدن بذر نباتات ) تا لحظه مرگ، حیات یا زندگی خود را از بستر امن و ساکن و پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان دریافت میکند مشروط بر اینکه سالم و مستعد باشد . لذا موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی از جان های انفرادی یا منحصر بفرد خاص و ویژه برخوردار نمی باشند، طوریکه بصورت یک ذره در لحظه بسته شدن نطفه از بیرون به آن به پیوندد و در لحظه مرگ جسم یا کالبد یا تن و یا بدن از قفس تنگ آن بیرون به پرد و با عجله و شتاب این جهان به اصطلاح مادی و فانی را وداع گوید و بسوی جهان به اصطلاح معنوی و باقی مثل یک پرنده پرواز نماید. ابعاد دیگر خداوند از قبیل روح و روان هیچکدام منشاء حیات یا زندگی نبوده و نمیباشند. شاید مفید و ثمر بخش و راه گشا باشد بدانیم که تقسیم موجودات به جاندار و بی جان در فضای زبان فارسی از دیر باز تاکنون نه تنها اشتباه بلکه بسی گمراه کننده بوده و می باشد. ضمنا نفس مجرد یعنی من ( نه روح، نه روان، نه هوا و هوس، نه خاطره و غریزه، نه فهم و عقل، نه احساس و عاطفه و فکر و خیال ، نه شعور و هوش و آگاهی و خودآگاهی و نه چیز دیگری ) . نفس مجرد یا منِ واحد و بیکران خدا هیچ نقش و وظیفه دیگری را عهده دار نمی باشد غیر مشاهده و آنهم شاهد بی طرف. نفوس مجرد یا من های موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی از نفس واحد یا منِ بیکران خدا یکبار برای جاودانگی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و از جاودانگی بر خوردار گردیده اند و نه از نفس یک موجود خیالی اوهامی تحت نام آدم. بر خلاف شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی مولانا، اولا عناصر شیمیایی و فیزیکی مندرج در جدول مندلیف یعنی اتم ها و ترکیبات گونانگون آنها از نفس مجرد یا من برخوردار نمی باشند و نفوس نباتی و حیوانی انسانی غیر قابل تبدیل به هم. آیه معروف قرآنی با ترجمه فارسی به شکل : از تو می پرسند که روح چیست؟ در پاسخ به آنان بگو که روح امر پروردگار من است و اندکی علم از آن به انسان داده شده، به این معنا نبوده و نیست که گویا روح و روان و بقیه چیزها امر اهریمن یا شیطان باشند بلکه به این معنا که پیشینیان معنوی پیامبر اسلام منجمله موسا و ایسا و خود وی هیچگونه تعریف و تصور روشنی از مفهوم یا پدیده ای تحت نام روح نداشته اند چه رسید به پیروان آنان در سطوح پیشوائی و مرجعیت تقلید. باور به اینکه روح در لحظه مرگ به طور دائم از کالبد به اصطلاح مادی قبض میگردد ( و آنهم گویا به امر و خواست خدا توسط یک موجود خیالی اوهامی دیگری تحت نام عزرائیل یا ملک الموت و یا فرشته مرگ و شرکاء ) و پرواز یا صعود آن به عالم میانی تحت عنوان برزخ در قالبی اتری ( به قول صادق هدایت ) و یا مثالی و خیالی به قول فقیهان و متکلمین و مفسرین و الاهی دانان و حکیمان و عارفان دینی، تعریف روح نمیباشد بلکه به کار بردن اشتباه و نادرست و یا سوء استفاده کردن از آن است. عشق و زندگی های موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی هیچ چیز های دیگری نیستند غیر از عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه خدای حقیقی و واقعی. نتیجه کلی اینکه غیر از خدای حقیقی و واقعی هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. احساس و فهم و درک خدا از خود به کمک حواس و فهم و عقل افراد انسانی در کلیه اعصار گذشته و حال و آینده همیشه محدود و نسبی و مشمول حال تکامل بوده و می باشد، اما به کمک حواس و فهم و عقل خود در حالت کلی و بیکرانی همیشه در نهایت کمال ایده آل مطلق است یعنی خود آگاه و آگاه مطلق به همه چیز و همه کس. لذا محتوای کتب به اصطلاح وحیانی و آسمانی ادیان کلام خدا در قالب جزئیات انسانی اند مملو از اوهامات و ابهامات و خرافات انباشته شده بر روی حقیقت و نور آن و نه کلام خدا در حالت کلی و بیکرانی.
...
[مشاهده متن کامل]

از همه مهمتر اینکه وعده های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان با هدف زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ. همچنین آئین یکتا پرستی هم از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی و از آسمان نازل نشده و بر هستی و وجود انسان تحمیل نگردیده بلکه بر خاسته از دل و زمینه های دوران حاکمیت آیین های بت پرستی بوده و لذا هیچ تهفه بدرد بخوری به حال انسان نبوده و هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر فرزند غیور و راستین، وارث برحق، ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی. هیچ عبادت گاهی به امر و خواست خدا روی کره زمین احداث نگردیده و هیچگونه تکلیف سبک و سنگینی هم از قبیل ستایش و پرستش، نیایش و مناجات، دعا و عبادات، احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها، زیارات امکان به اصطلاح مقدسه، طاعات و بندگی ها، تسبیحات و اذکار ( جمع تسبیح و ذکر ) و سر انجام تعیین قبله گاه و اوقات شرعی از طرف خدا در پیش پا و روی انسان بسوی کمال قرار داده نشده اند.

روح درون مولاناست که با خداوند در ارتباط است، و زمانی که عقل مولانا از این روح دور می شود دلش دلتنگ آن می شود و انگار بدون حضور این بعد معنوی زندگی مولانا معنب ندارد

بپرس