جان برد. [ جام ْ ب ُ ] ( حامص مرکب ) سلامت و محفوظ ماندن. ( آنندراج ). خلاص و رهائی انفرادی : بجان برد خود هر کسی گشته شادکس از کشته ٔکس نیاورده یاد.نظامی.رجوع بجان بردن شود.
جان بردن، جان به در بردن، جان در بردن، رهایی از مرگ: به جان بردِ خود هر کسی گشته شاد / کس از کشتهٴ خود نیاورد یاد (نظامی۵: ۸۴۲ ).