جان بر لب امدن

لغت نامه دهخدا

( جان بر لب آمدن••• ) جان بر لب آمدن. [ ب َل َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) جان بلب رسیدن. جان بدهان رسیدن. مشرف شدن بمرگ. کنایه از بی تاب شدن :
عزم دیدار تو دارد جان برلب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( جان بر لب آمدن ) جان بلب رسیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس