دلبستگی بین مادر و کودک
جان بالبی (1907-1990) (John Bowlby)(با نام کامل:ادوارد جان موستین بالبی)روان شناس، روان پزشک و روان کاو انگلیسی که به علت توجه و تحقیقاتش در حوزۀ رشد کودک و پیشگام بودن در مطرح کردن نظریۀ دلبستگی شناخته شده است. نظریۀ دلبستگی بالبی حاکی از آن است که کودکان به صورت زیست شناختی از بدو تولد برای ایجاد پیوستگی با دیگران از پیش برنامه ریزی شده اند، زیرا این امر به آن ها کمک می کند که زنده بمانند. از این رو، بالبی معتقد بود که رفتارهای دلبستگی غریزی است. او به این نتیجه رسید که جدایی مادر از کودک و محروم شدنش از مهر و محبت مادر در اوایل زندگی اش، موجب آسیب عاطفیِ دائمی به او می شود. بالبی بر این باور بود که سلامت روانی و مشکلات رفتاری می تواند به دوران کودکی مربوط باشد و دلبستگی های اولیۀ کودکی، نقش مهمی در عملکرد ذهنی و پیشرفت های بعدی او ایفا می کند. کار او، همراه با کار ماری_آینزورث، به توسعۀ نظریۀ دلبستگی کمک کرد.
طبق بررسی انجمن روان شناسی امریکا، منتشر شده در سال 2002، او در رتبۀ چهل و نهم شاخص ترین روان شناسان قرن بیستم قرار دارد.
بالبی در خانواده ای از طبقۀ متوسط رو به بالادر لندن زاده شد. او چهارمین فرزند از شش فرزند خانواده بود و به سبک و سیاق دیگر خانواده های هم طبقۀ اش در آن زمان، زیر نظر پرستار بزرگ شد. به طور معمول، بالبی مادرش را فقط یک ساعت در روز پس از صرف چای می دید، هر چند در تابستان زمان این دیدار بیشتر بود. مادر او نیز همچون بسیاری دیگر از مادران طبقۀ اجتماعی اش، بر این باور بود که توجه و محبت زیاد والدین، منجر به لوس شدن کودکان می شود. هنگامی که بالبی حدود چهار سال داشت، پرستارش خانواده را ترک کرد. او بعدها این موضوع را همچون از دست دادن مادر، یک تراژدی غم انگیز و رنج آور توصیف کرد.
پدرش، آنتونی آلفرد بالبی،جراح خاندان سلطنتی ادوارد هفتم و جورج پنجم بود و در 1920 رئیس کالج سلطنتی جراحان شد. طی جنگ جهانی اول، پدرش در خدمت ارتش بود و فقط سالی یکی دو بار به خانه می آمد و با او و خواهر و برادرهایش ارتباط کمی داشت. مادرش نیز نامه هایی که از شوهرش دریافت می کرد را به فرزندانش نشان نمی داد. وقتی بالبی هفت ساله شد، او را به مدرسه شبانه روزی فرستادند. او بعدها در کتابش با عنوان جدایی: اضطراب و خشم از آن دوران به عنوان تجربه ای وحشتناک و نفرت انگیز یاد کرد که به او آسیب روحی زیادی زد و گفت که خودش حتی حاضر نیست سگی را در هفت سالگی به مدرسه شبانه روزی بسپارد. علاوه بر آن، او در دوران کودکی اش از دست دادن یک پدرخواندۀ دوست داشتنی را نیز تجربه کرده بود.
بالبی به ترینیتی کالج کیمبریج رفت و روان شناسی خواند. اوپس از فارغ التحصیلی از کیمبریج، برای کسب تجربه و اهداف شغلی خود داوطلب کار در مدرسه ای شد. کار او در آن مدرسه با دو بچۀ ناسازگار، باعث شد که مسیر آیندۀ خود را تنظیم کند و الهام بخش او برای تبدیل شدن به روان پزشک کودک شد. بعد از تبدیل شدن به روان کاو در 1937، او طی جنگ جهانی دوم در یگان پزشکی ارتش سلطنتی خدمت کرد. پس از پایان جنگ،به عنوان مدیر کل کلینیکتاویستاک انتخاب شد واز ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۰ مشاور بهداشت روانی سازمان جهانی بهداشتبود.
در 1938،با دختر یک جراح به نام اورسولا لانگستاف ازدواج کرد و از او صاحب چهار فرزند شد.
در کتابش با عنوانمراقبت از کودک و افزایش عشق(۱۹۵۳). استدلال کرد که محیط خانه برای کودک مهم تر از محیط آموزشگاه است، و اهمیت پیوند بین مادر و کودک را نیز یادآور شد.
جان بالبی در خانۀ تابستانی خود در جزیرۀ اِسکای در اسکاتلند فوت کرد.
منابع:
https://en.wikipedia.org/wiki/John_Bowlby
https://www.simplypsychology.org/bowlby.html
https://www.verywellmind.com/john-bowlby-biography-1907-1990-2795514
https://spartacus-educational.com/John_Bowlby.htm
wikijoo: جان_بالبی