جامه درکشیدن. [ م َ / م ِ دَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) لباس از تن کسی بیرون آوردن. جامه درآوردن : روزی جامه از مخنثی درکشیدم گفت خواجه حال ما هنوز پیدا نیامده است تو جامه از من درمکش که کارها در ثانی الحال خدا داند که چه شود. ( تذکرةالاولیاء ).