همان گوی سیمین و زرین هزار
بر آتش همی تافتی جامه دار.
- امثال :
یک حمام خراب چند جامه دار می خواهد؟ || منصبی دولتی بوده است. کسی که جامه خانه پادشاهی را بعهده داشته است. آنکه انبار البسه ٔشاهی بدو تحویل می شده است : پس بمشاورت التونتاش و سپاه سالار غازی یارق تغمش جامه دار نامزد شد. ( تاریخ بیهقی ).
سرایدار شد و جامه دار و مشرف خرج
وکیل خرج شد و کدخدا و خوانسالار.
مختاری.
هر که شد مرشاه را او جامه دارهست خسران بهر شاهش اتجار.
مولوی.
بفرمود تا جامه داران بنازقزاگند مهمان گشادند باز.
میرخسرو ( از آنندراج ).
|| بگروهی از ممالیک محافظ سلطان مصر اطلاق میشده و در هندوستان و بلوچستان و مسقط منصب نظامی مهمی است. ( دائرةالمعارف اسلام از حاشیه برهان چ معین ).